محل تبلیغات شما



چي شد يهو؟»
ما گير كرديم، ديدي وقت سفر به هم ميگن زود راه بيفتيم كه نخوريم به شب؟ ميدوني ما خورديم به شب، آدم ها نبايد تو زندگيشون بخورن به شب، يا اگه خوردن يكي باشه كنارشون بشينه نذاره خوابشون ببره وگرنه تصادف مي كنن مي فهمي؟ توي تاريكي مي مونن تا ابد!

ما خورديم به شب تو روي تختت بودي، من وسط پذيرايي، تو سيگار مي كشيدي، من منتظر بودم قرص هاي خواب آور تاثيرشون رو بذارن، تو توي تاريكي خوابت برد، من روي مبل وقتي همه ي برق ها خاموش بود، تو نزدي به من كه منو بيدار كني، من تو رو تكون ندادم كه خوابت نبره، توي تاريكي خوابمون برد و تصادف كرديم! نه كه بميريم نه! نه كه ديگه بيدار نشيم، نمرديم، بيدار شديم، تمام تنمون درد مي كرد

حالا دوتامون سمت چپ بدنمون يه حفره است كه هرروز بزرگ تر ميشه، ما خورديم به تاريكي، گير كرديم توش، انگار كه يه خواب بد رو هرروز ببيني، بپري از خواب اما اين از خواب پريدنم يه خواب باشه ، و هي تكرار شه
از جلوي آيينه بلند ميشم، يك دفعه وسط حرف هاي عادي يكي از دوست هام از تو مي پرسه كه: چي شد يهو ؟
من چه جوري به همه حالي كنم ما خورديم به تاريكي و خوابمون برد ، تصادف كرديم


من بی تو از رویای خود تنهاترم تنها تر از اینم نکن

مرا بگیر اتشم بزن و 

جان بده به من و

دایی جانم

نمیدونم چطور بگم چقدر دلم برات تنگه

چطور بگم چقدر غمگینم از نبودنت

چقدر دلم ماشینی میخواد که تو رانندش باشی و بهش افتخار کنم.


یه عکس خیلی قدیمی توی گویم پیدا میکنم

من و تو کنار هم روی پل طبیعت

من تازه تهران امدم

به نظر میاد عکس تو اردیبهشت باشه

تو دستت و انداختی دور شونه ام 

منم سرمو تکیه دادم و چسبیدم بهت

چند بار روی دستت زوم میکنم 

و چشامو میبندم و فکر میکنم چند سال هیچ دست حمایتگری اینطوری رو شونم ننشسته و بغلم نکرده؟؟

به اشتیاق هردومون تو عکس نگاه میکنم 

دوباره چشامو میبندم و جملهاتو مرور میکنم

ته دلم واسه خودم میسوزه 

چقدر مرد شدم 

چقدر زمخت شدم

چقدر قوی شدم

تو اون روزها حتی نمیتونستم تصور کنم دنیا بدون تو چه شکلی میشه

 


چي شد يهو؟»
ما گير كرديم، ديدي وقت سفر به هم ميگن زود راه بيفتيم كه نخوريم به شب؟ ميدوني ما خورديم به شب، آدم ها نبايد تو زندگيشون بخورن به شب، يا اگه خوردن يكي باشه كنارشون بشينه نذاره خوابشون ببره وگرنه تصادف مي كنن مي فهمي؟ توي تاريكي مي مونن تا ابد!

ما خورديم به شب تو پشت میزکارت بودی، من وسط پذيرايي، تو عصبانیتتو با کار میپوشوندی، من منتظر بودم قرص هاي خواب آور تاثيرشون رو بذارن، تو توي تاريكي خوابت برد، من روي مبل وقتي همه ي برق ها خاموش بود، تو نزدي به من كه منو بيدار كني، من تو رو تكون ندادم كه خوابت نبره، توي تاريكي خوابمون برد و تصادف كرديم! نه كه بميريم نه! نه كه ديگه بيدار نشيم، نمرديم، بيدار شديم، تمام تنمون درد مي كرد

حالا دوتامون سمت چپ بدنمون يه حفره است كه هرروز بزرگ تر ميشه، ما خورديم به تاريكي، گير كرديم توش، انگار كه يه خواب بد رو هرروز ببيني، بپري از خواب اما اين از خواب پريدنم يه خواب باشه ، و هي تكرار شه
از جلوي آيينه بلند ميشم، يك دفعه وسط حرف هاي عادي يكي از دوست هام از تو مي پرسه كه: چي شد يهو ؟
من چه جوري به همه حالي كنم ما خورديم به تاريكي و خوابمون برد ، تصادف كرديم


تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

Cycloid Gearboxes